۱۳۹۴ دی ۱۴, دوشنبه

زهرا امیری میلیشای قهرمانی از شمال (شهسوار) قطره ای از دریای فدا وآگاهی نسل انقلاب نامه ای از یکی از دبیران دبیرستان شهسواردر رابطه با جنگندگی میلیشیای مجاهد خلق زهرا امیری

زهرا امیری میلیشای قهرمانی از شمال (شهسوار) قطره ای از دریای فدا وآگاهی نسل انقلاب
نامه ای از یکی از دبیران دبیرستان شهسواردر رابطه با جنگندگی میلیشیای مجاهد خلق زهرا امیری

دردبيرستان دخترانه 17 شهريورشهسوار تنها 3دختر بسيجي وپاسدار وجود داشت بقيه نسل انقلاب وهوادار سازمان بودندو امكان نداشت لحظه اي مرا که دبیر آنها بودم ارام بگذاراند مستمر سوال وجواب ميكردند ودنبال تحليل وبحث بودند يادم هست كه جزوه چشم انداز كه از جنبش رشت ميامد خيلي پر جاذبه وكمك كننده بود شرطي هم كه من با شاگردانم داشتم اين بود كه كسي نبايد نمره درسي اش كمتر از 14 باشد والا تحليل وبحث وآموزش چشم انداز تعطيل خواهد شد ومن نداشتم شاگردي كه نمره اش كمتر از 15 باشد اما سپاه پاسداران كه همه چيزرادر این مدرسه  به نفع جنبش ملي مجاهدين ميديددوست داشت وطراحی کرده بودكه دامنه كودتاي خزنده وفراگير خوشان را به همه جا گسترشدهندازجمله در آموزش وپرورش ومدارس بهمين دليل از كانال افرادخودشان درآموزش وپرورش واز جمله درقالب بازرس ميخواستند بهانه هائی بدست آورند وتصفيه وكودتا واخراج كنند همين كار را كردند وسرزده وارد كلاسم شدندمشغول امتحان گرفتن بودم( 4پاسدار باسم بازرس آموزش وپرورش وارد شدند )از سرو صدايي كه از راهرو مدرسه شنيده شده بود اينجور نشان ميداد كه ناظم ومدير دبيرستان با دخالت پاسداران مخالف بودند اما انها با تهديد وزور وارد كلاسم شده بودند بمحض ورودپاسداران فضاي ترس در شاگردانم ايجاد شد وتمركز امتحان را از دست دادندايستادم تا انها شروع كنند ودر حالي كه روي يك سوال امتحاني توضيح ميدادم انها را به تمركز روي سوالات تشويق كردم فضا كمي عادي شد.اپاسداران به هر گوشه كلاس سر ميزدند من ورقه ها را جمع كردم نمره بجز يك 14 كه انهم متعلق به يك دختر بسيجي بود بقيه همه از 16 بالاتر بودنددر عرض 5 دقيقه جوابها را روي تخته نوشتم وبا كمك شاگردانم ورقه ها را همانجا تصحيح كرديم تا پاسداران را در صحنه امتحان وبازرسي زوركي هم بور كنيم سركرده آنها كه يك ولگرد قديمي شهر بود والان ريش گذاشته وفالانژ دو آتشه مينمود به فاميل صدايم كردوپرسيد كه شما سر كلاس چه شيوه اي را پيش ميبريد؟واز وقت چه جوري استفاده ميكنيد؟.
خواستم برسم يك معلم كه پاسخ بازرسان را ميدهند جوابش را بدهم اما مثل هميشه كه زهرادرهر كاري كمكم ميكردبلند شد واز من اجازه خواست كه بعنوان نماينده ومبصرکلاس واردشود وتوضيح دهد پاسدار بازرس هم كه زهرا را ميشناخت واز كارهايش باخبر بود از بغض وكين وخشم كه در چهره اش موج ميزد نميدانست چكار كند ، زهراي قهرمان  منتظر اجازه او نماندبلا درنگ واقعيات را توضيح دادورو به بچه ها كرد وگفت صرف تدريس وجداي از اخلاق ودلسوزي ووولااقل نه در كل مدارس شهرلااقل در مدرسه ما بهترين دبير وباسواد ترين دبير كي است؟همه يك صدا فرياد زدند....وبلا فاصله ورقه هاي تازه تصحيح شده را از روي ميز برداشت وبه انها نشان داد وگفت اينهم قرار داد ما با آقای دبیردانش آموزي كه ازنمره14 پايين تر بگيرد در كلاس ما جايي ندارد.
 خواستم حرفي بزنم كه زهرا نگذاشت خانم مديروناظم كه تا قبل از ورود پاسداران به كلاسم مخالف ونگران بودند با شنيدن صداي زهرا دلگرم شدند وبارامي درب را باز كردند ووارد كلاس شدند زهرا ادامه داد ما نسل جديد واز نسل انقلاب هستيم تشنه اگاهي والبته آزادي هستيم از انجا که نميخواهيم خنگ وبيغ بمانيم با چشم باز مسايل سياسي مملكتمان را هم مشتاقانه دنبال ميكنيم اساسا بجز چند نفرجاسوسه بقیه نفرات مدرسه ما سياسي وانقلابي هستند ما خودمان بدون اينكه كوچكترين لطمه اي به درس ومشق ما بخورد از اقاي دبیر ...درامور سياسي وانقلاب وبخصوص چشم اندازها ي اينده كه مسئله همه ماست استفاده ميكنيم وسرش را با وقار وغرور خاصي بطرفم برگرداندتا ببيند عكس العملم چيست  اما خانم مدير كه زهرا را فوق العاده دوست داشت قضيه را جمع وجور كرد وپاسداران بازرس هم كه هوا را پس ديدند بكمك مدير وناظم از كلاس بدون خدا حافظي بيرون رفتند هنوز درب كلاس پشت سر پاسداران كامل بسته نشده بود كه هم همه كلاس را پر كرد بجز دو دختر پاسدار كه گوشه اي كز كرده بودند بقيه براي زهرا كف ميزدند ودورش كرده بودند وتشويقش ميكردند منهم كه اوضاع را اينجور ديدم براي اينكه مزاحمشان نشوم به آرامي ازلاي درب بيرون رفتم در حالي كه در دل به اگاهي شهامت وشجاعت زهرا در برابر بازرسان پاسدار درود ميفرستادم .
او بعدا بمن گفت كه من انها را ميشناختم واز نيات پليد اين بازرسان پاسدار بخوبي اگاه بودم هنوز جاي زخم چماق وقمه فلانژهاي حزب جمهوري خميني وبهشتي يعني همين دارودسته اراذل واوباش پاسدار بر بدنم هست اما فكر نميكردم اين اراذل از خيابان به صحن مدارس وكلاسهاي درس انهم به شكل بازرس وارد شوندبراي همين من وارد شدم ودفاع از آرمان واعتقاداتم كردم تا انها نتوانند وارد حريمهايي شوند وپا از گليم خود فراتر بگذارند آري او يك رزمنده مجاهد خلق بود كه بخوبي همه چيز را ميدانست او یک میلیشا واز نسل مسعود بود که از اوج آکاهی وایمان علیه خمینی پدرخوانده داعش وپاسداران خونریزش جهل وجنگ وجنایت میایستاداو در صحنه های مبارزه سیاسی هر روز با چماق وچماقداری میجنگید وهمانطود که خودش میگفت بهای آزادی را با پوست وگوشت واستخوان در ضرب ئستم ها وجماقداری ها میپرداخت او بعد از سی خرداد هم وفا دار ماند وسمبل وفا داری به سوگند وعهد وپیمان با خدا وخلق شد وبا خون پاکش زیرهمه حرفها وتعهداتش را امضا کرد.
آری میلشیای وفادار خلق چون زهرا باطل السحر خیانت بریدگی وترس وناامیدی هستند آنها بودند که خمینی را از مشروعیت انداخته وازعرش به فرش کشاندند
درود بر آنها وزهرای قهرمان یادش گرامی وراه سرخش پر رهرو باد
دردبيرستان دخترانه 17 شهريورشهسوار تنها 3دختر بسيجي وپاسدار وجود داشت بقيه نسل انقلاب وهوادار سازمان بودندو امكان نداشت لحظه اي مرا که دبیر آنها بودم ارام بگذاراند مستمر سوال وجواب ميكردند ودنبال تحليل وبحث بودند يادم هست كه جزوه چشم انداز كه از جنبش رشت ميامد خيلي پر جاذبه وكمك كننده بود شرطي هم كه من با شاگردانم داشتم اين بود كه كسي نبايد نمره درسي اش كمتر از 14 باشد والا تحليل وبحث وآموزش چشم انداز تعطيل خواهد شد ومن نداشتم شاگردي كه نمره اش كمتر از 15 باشد اما سپاه پاسداران كه همه چيزرادر این مدرسه  به نفع جنبش ملي مجاهدين ميديددوست داشت وطداحی کرده بودكه دامنه كودتاي خزنده وفراگير خوشان را به همه جا گسترش دهند از جمله در آموزش وپرورش ومدارس بهمين دليل از كانال افرادخودشان درآموزش وپرورش واز جمله درقالب بازرس ميخواستند بهانه هائی بدست آورند وتصفيه وكودتا واخراج كنند همين كار را كردند وسرزده وارد كلاسم شدندمشغول امتحان گرفتن بودم( 4پاسدار باسم بازرس آموزش وپرورش وارد شدند )از سرو صدايي كه از راهرو مدرسه شنيده شده بود اينجور نشان ميداد كه ناظم ومدير دبيرستان با دخالت پاسداران مخالف بودند اما انها با تهديد وزور وارد كلاسم شده بودند بمحض ورودپاسداران فضاي ترس در شاگردانم ايجاد شد وتمركز امتحان را از دست دادندايستادم تا انها شروع كنند ودر حالي كه روي يك سوال امتحاني توضيح ميدادم انها را به تمركز روي سوالات تشويق كردم فضا كمي عادي شد.اپاسداران به هر گوشه كلاس سر ميزدند من ورقه ها را جمع كردم نمره بجز يك 14 كه انهم متعلق به يك دختر بسيجي بود بقيه همه از 16 بالاتر بودنددر عرض 5 دقيقه جوابها را روي تخته نوشتم وبا كمك شاگردانم ورقه ها را همانجا تصحيح كرديم تا پاسداران را در صحنه امتحان وبازرسي زوركي هم بور كنيم سركرده آنها كه يك ولگرد قديمي شهر بود والان ريش گذاشته وفالانژ دو آتشه مينمود به فاميل صدايم كردوپرسيد كه شما سر كلاس چه شيوه اي را پيش ميبريد؟واز وقت چه جوري استفاده ميكنيد؟.
خواستم برسم يك معلم كه پاسخ بازرسان را ميدهند جوابش را بدهم اما مثل هميشه كه زهرادرهر كاري كمكم ميكردبلند شد واز من اجازه خواست كه بعنوان نماينده ومبصرکلاس واردشود وتوضيح دهد پاسدار بازرس هم كه زهرا را ميشناخت واز كارهايش باخبر بود از بغض وكين وخشم كه در چهره اش موج ميزد نميدانست چكار كند ، زهراي قهرمان  منتظر اجازه او نماندبلا درنگ واقعيات را توضيح دادورو به بچه ها كرد وگفت صرف تدريس وجداي از اخلاق ودلسوزي ووولااقل نه در كل مدارس شهرلااقل در مدرسه ما بهترين دبير وباسواد ترين دبير كي است؟همه يك صدا فرياد زدند....وبلا فاصله ورقه هاي تازه تصحيح شده را از روي ميز برداشت وبه انها نشان داد وگفت اينهم قرار داد ما با آقای دبیردانش آموزي كه ازنمره14 پايين تر بگيرد در كلاس ما جايي ندارد.
 خواستم حرفي بزنم كه زهرا نگذاشت خانم مديروناظم كه تا قبل از ورود پاسداران به كلاسم مخالف ونگران بودند با شنيدن صداي زهرا دلگرم شدند وبارامي درب را باز كردند ووارد كلاس شدند زهرا ادامه داد ما نسل جديد واز نسل انقلاب هستيم تشنه اگاهي والبته آزادي هستيم از انجا که نميخواهيم خنگ وبيغ بمانيم با چشم باز مسايل سياسي مملكتمان را هم مشتاقانه دنبال ميكنيم اساسا بجز چند نفرجاسوسه بقیه نفرات مدرسه ما سياسي وانقلابي هستند ما خودمان بدون اينكه كوچكترين لطمه اي به درس ومشق ما بخورد از اقاي دبیر ...درامور سياسي وانقلاب وبخصوص چشم اندازها ي اينده كه مسئله همه ماست استفاده ميكنيم وسرش را با وقار وغرور خاصي بطرفم برگرداندتا ببيند عكس العملم چيست  اما خانم مدير كه زهرا را فوق العاده دوست داشت قضيه را جمع وجور كرد وپاسداران بازرس هم كه هوا را پس ديدند بكمك مدير وناظم از كلاس بدون خدا حافظي بيرون رفتند هنوز درب كلاس پشت سر پاسداران كامل بسته نشده بود كه هم همه كلاس را پر كرد بجز دو دختر پاسدار كه گوشه اي كز كرده بودند بقيه براي زهرا كف ميزدند ودورش كرده بودند وتشويقش ميكردند منهم كه اوضاع را اينجور ديدم براي اينكه مزاحمشان نشوم به آرامي ازلاي درب بيرون رفتم در حالي كه در دل به اگاهي شهامت وشجاعت زهرا در برابر بازرسان پاسدار درود ميفرستادم .
او بعدا بمن گفت كه من انها را ميشناختم واز نيات پليد اين بازرسان پاسدار بخوبي اگاه بودم هنوز جاي زخم چماق وقمه فلانژهاي حزب جمهوري خميني وبهشتي يعني همين دارودسته اراذل واوباش پاسدار بر بدنم هست اما فكر نميكردم اين اراذل از خيابان به صحن مدارس وكلاسهاي درس انهم به شكل بازرس وارد شوندبراي همين من وارد شدم ودفاع از آرمان واعتقاداتم كردم تا انها نتوانند وارد حريمهايي شوند وپا از گليم خود فراتر بگذارند آري او يك رزمنده مجاهد خلق بود كه بخوبي همه چيز را ميدانست او یک میلیشا واز نسل مسعود بود که از اوج آکاهی وایمان علیه خمینی پدرخوانده داعش وپاسداران خونریزش جهل وجنگ وجنایت میایستاداو در صحنه های مبارزه سیاسی هر روز با چماق وچماقداری میجنگید وهمانطود که خودش میگفت بهای آزادی را با پوست وگوشت واستخوان در ضرب ئستم ها وجماقداری ها میپرداخت او بعد از سی خرداد هم وفا دار ماند وسمبل وفا داری به سوگند وعهد وپیمان با خدا وخلق شد وبا خون پاکش زیرهمه حرفها وتعهداتش را امضا کرد.
آری میلشیای وفادار خلق چون زهرا باطل السحر خیانت بریدگی وترس وناامیدی هستند آنها بودند که خمینی را از مشروعیت انداخته وازعرش به فرش کشاندند

درود بر آنها وزهرای قهرمان یادش گرامی وراه سرخش پر رهرو باد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سید حسین علوی املشی ومختصری از مشخصات این قاتل مجاهدین رودسر در گیلان ( در دهه ۶۰ و...)

  سید حسین علوی املشی ومختصری از مشخصات  این قاتل مجاهدین رودسر در گیلان ( در دهه ۶۰ و...) پاسدار سید حسین علوی املشی معروف به حسین علوی م...